"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

هر چه بنویسم لاف و گزاف است. انسان بودنی ست که می شود ولی شدنی ست که می خواهد و لحظه ای که حرکت می کند و هنگامی که تحمل، می شود آنچه باید بشود...!

بایگانی
نویسندگان

اخلاق و اطاعت

يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۰ ق.ظ


اما مشکل امروزی جامعه ما گرایش شدید مردم به توافق و هم رنگی است، وقتی مردم، مأیوس از خود و تواناییهای خود می شوند، سعی می کنند که برای رسوا نشدن همرنگ جماعت باشند "اخلاق" معنی "سازگاری" با معیارها و راه و روشهای مرسوم و عمومی پیدا می کند و "اخلاق" و "اطاعت" واژه های مترادف می شوند. آدم "خوب" به کسی گفته می شود که از رسوم جامعه و دستورات کلیسا اطاعت کند. سرگذشت آدم در بهشت چنین تعبیر می شود که اگر نافرمانی نمی کرد هرگز از بهشت رانده نمی شد. در دوران پُر تنش و اضطراب فعلی ما تصور جامعه و دولتی که همه نیازها در آن برآورده شده باشد و مردم بدون تضاد و اضطراب و فارغ از هر مسئولیتی بسر ببرند خیلی جالب و دلنشین می نماید. 

شرط حتمی بی چون و چرای چنین جامعه ای نداشتن یا رشد نکردن خودآگاهی مردم است و کنجکاوی و سؤال و مسئولیت هرچه کمتر باشد بهتر. اما اطاعت بی چون و چرا "چگونه می تواند اخلاقی" باشد؟ اگر معنی اخلاق اطاعت محض باشد سگ می تواند خیلی "اخلاقی تر" از انسان تربیت شود و سگی که "خوب" تربیت شده باشد خیلی بیشتر از صاحبش "اخلاقی" خواهد بود زیرا نافرمانی نمی کند و از صاحبش خوشبخت تر خواهد بود زیرا اگر گهگاه از او نافرمانی سر بزند آنچنان احساس گناه نمی کند که کارش به روان رنجوری بکشد.

اما از دیدگاه جامعه شناسی پیروی از هنجارهای عمومی، بدون تفکر و تدبر و تصمیم شخصی، چه ربطی با "اخلاق" دارد؟ در 1900 آدمی که با هنجار عمومی هماهنگ بود احساس جنسی اش سرکوب می شد؛ در 1925 همان آدم در انطباق با حال و هوای عمومی بطور ملایمی عصیان گر شده بود، در 1945 بینش و رفتارش با آنچه در گزارش کینزی آمده بود کم و بیش مطابقت داشت. پیروی از هنجارهای جاری و معمول اجتماعی را می توان با واژه های فرهنگی، اخلاقی یا دینی بزرگ و شکوهمند جلوه داد اما در واقع امر "اخلاقی" بودن آن در چیست؟ در پیروی منتقدانه از هنجارها عنصر اخلاق کنار گذاشته می شود؛ شخص در روابطش با دیگران "خودش" را مستقل نمی بیند، در قبول مسئولیتها احساس آزادی نمی کند و خلاقیت در او رو به کاهش می گذارد. 

داستایوسکی در رمان "بازپرس عالیقدر" دلهره ناشی از تضاد بین حساسیت اخلاقی و پاسداشت راه و روشهای جاری و معمول اجتماعی را بسیار دقیق و استادانه به تصویر کشیده است. یک روز، در دوران تفتیش عقاید[1] حضرت مسیح (ع) بی سرو صدا و بی آنکه خودش را بشناساند به زمین باز می گردد و در کوچه و بازار به مداوای بیماران می پردازد. دیری نمی گذرد که همه او را می شناسند و ازدحام برای دیدن و طلب کمک از او رو به افزایش می گذارد. 

کاردینال بزرگ دستور بازداشتش را می دهد و زندانش می کند. اما در سکوت و تاریکی شب به زندان می آید تا به مسیح بگوید که چرا به زمین بازگشته ای؟ هزارو پانصد سال طول کشیده تا کلیسا توانسته اشتباه بزرگ عیسا را که گفته انسان آزاد خلق شده و آزاد است، رفع و رجوع کند و او اجازه نخواهد داد که زحمات هزار و پانصد ساله کلیسا از بین برود. بنظر کاردینال اینکه عیسا (ع) به فوانین خشک و بی انعطاف گذشته بی اعتنایی کرده و بار تشخیص گناه و ثواب را بر شانه افراد نهاده غلط و غیرعملی است زیرا این بار برای شانه های انسان سنگین و دردآور است. عیسا (ع) برای مردم زیادتر از حد درک و شعورشان ارزش قائل شده و ندانسته که مردم در واقع می خواهند که با آنها مثل کودک رفتار شود و با استناد به "حجیت" و "معجزه" امورشان سرو سامان داده شود. عیسا باید همانطور که شیطان او را وسوسه کرده بود، "به مردم فقط نان بدهد" و نگوید "نان بدون آزادی ارزش ندارد" ... زیرا مردم آزادی خود را به پای تو خواهند ریخت و خواهند گفت "ما را بنده خود کن و غذا بده" ... و فراموش مکن که مردم آسایش و حتا مرگ را به آزاد بودن در انتخاب بین بد و خوب ترجیح می دهند. 

کاردینال پیر ادامه می دهد که بسیار کم هستند کسانی که بتوانند به مانند تو زندگی کنند. خواست بیشتر مردم این است که چون مورچه ها توده ای باشند از افراد متحد، همدل و هم سان، گوش کن تا برایت بگویم که برای انسانها هیچ دلهره و اضطرابی بدتر و سخت تر از آن نیست که کسی را نیابند تا آزادی نحسی را که با آن به دنیا آمده اند بدستش بسپارند و بار سنگین انتخاب بین بد و خوب را بر گرده او بگذارند. کشیدن این بار را کلیسا بر عهده گرفته و می گوید همسر داشته باشند و معشوقه نداشته باشند، بر اساس اینکه اطاعت بورزند یا نورزند فرزند داشته باشند یا نداشته باشند و بدان که بیشتر مردم شادمانه به دستورات ما تن داده اند و می دهند زیرا با قبول آنچه ما برایشان تعیین کرده و می کنیم از اضطراب و دغدغه خاطری که در تشخیص و انتخاب آزاد بین بد و خوب و درست و نادرست خواهند داشت آسوده خواهند بود. در پایان کاردینال غمگنانه از مسیح می پرسد "چرا آمده ای که مانع کار ما بشوی؟" و او را ترک می کند و روز بعد مسیح در میدان عمومی شهر در آتش سوزانده می شود. صص211,214


1- تفتیش عقاید(Incuistion) در سال 1231 میلادی گریگوری نهم پاپ اعظم کاتولیک تفتیش عقاید را بنیاد نهاد. در سال 1253 پاپ دیگر شکنجه را در تفتیش عقاید مجاز شمرد. 


کتاب: انسان در جستجوی خویشتن؛ نویسنده رولو می؛ ترجمه: سیدمهدی ثریا؛ چاپ: سوم - 1392؛ انتشارات: دانژه. 

۹۷/۰۹/۲۵
Hamed Heidary Tabar

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی