"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

هر چه بنویسم لاف و گزاف است. انسان بودنی ست که می شود ولی شدنی ست که می خواهد و لحظه ای که حرکت می کند و هنگامی که تحمل، می شود آنچه باید بشود...!

بایگانی
نویسندگان

اِوا خواهر

يكشنبه, ۲ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۲۲ ب.ظ

من از تجربیات روان پزشکی خود به این نتیجه رسیده ام که بزرگترین مانع رشد جرأت در انسان این است که برای زندگی خود را و روشی را در پیش بگیرد که با ذات او هماهنگ نیست و چون هماهنگ نیست قدرت و توان آن را ندارد. واقعیت امر را می توان در بررسی وضع و حال جوانی دید که احساس همجنس پسندی، تنهایی، اضطراب و طغیانگری مزاحم کار و زندگیش شده بود. او در کودکی بین بچه های دیگر سوسول و اِوا خواهر بحساب می آمد و با اینکه هر روز مورد حمله و ضَربُ شَتم همکلاسیهایش قرار می گرفت نمی توانست بجنگد و از خود دفاع کند. آخرین بچه در خانواده بود. یک خواهر بالاتر از خودش و چهار برادر بالاتر از خواهرش داشت. خواهرش در کودکی مرده بود و مادرش از اینکه تنها دختری را که داشته از دست داده خیلی ناراحت و اندوهگین بود، به او بیش از پسرهای دیگر توجه داشت اما مثل یک دختر با او رفتار می کرد و لباسهای دخترانه به او می پوشانید.

اداها و علاقه های دخترانه، شرکت نکردن در بازیهای پسرانه، دعوا نکردن، حتا وقتی که برادرهایش حاضر به کمک به او بودند برایش رفتاری منطقی بنظر می رسید زیرا فهمیده بود که اگر چنان نباشد جایی در دل مادرش نخواهد داشت. برایش روشن شده بود که با قبول نقش یک دختر می تواند مورد قبول مادرش باشد. مادرش بطور ناخودآگاه، از همان روزهای اول تولد از اینکه او پسر است و دختر نیست ناراضی بود. اگر مثل پسرها رفتار می کرد مادرش او را نماد محرومیت خود از داشتن دختر می دانست و بیاد دختر کوچکی می افتاد که از دست داده بود. این حالات به روشنی مغایر با گرایشهای طبیعی و پسرانه او بود و باعث آزردگی خاطر، نفرت و عِصْیان گرایی او شده بود که البته به هیچ وجه قادر نبود نسبت به مادرش ابراز کند یا نشان دهد. پایه و زیربنای رشد جرأتی که جامعه از جنس مذکر متوقع است از او گرفته شده بود و وقتی بزرگ شده بود جرأت را در عِصْیانگریهای اجتماعی می دید و اگر در جایی تَمَرُّد از سلطه و نفوذ مردانه پیش می آمد او به میدان می پرید. اما هر وقت موضوعی پیش می آمد که مخالفت با زن مسنی را می طلبید، یعنی مخالفت با کسی که می توانست مادر او بوده باشد می ترسید و عقب می نشست. آنچه او نمی توانست نادیده بگیرد و از آن صرف نظر کند تصور نارضایی و عدم قبول مادرش بود.

هر آدمی که در زندگی مجبور بوده باشد نقشی بازی کند که مناسب خودش نبوده و پدر و مادر از او خواسته و بر او تحمیل کرده اند آن نقش در او صنعت راسخ می شود و تداوم می یابد و او نخواهد توانست بداند که خودش به چه چیزی اعتقاد دارد، برای خودش پی گیر چه ارزشی است و تواناییش در پذیرش یک اعتقاد و پی گیری آن تا چه اندازه است. چنین آدمی از جرأت تهی و فاقد شخصیت مستقل است زیرا در درون خود پایه و اساسی برای استقلال شخصی و غیر وابسته به آن نقش ندارد. صص262,264


کتاب: انسان در جستجوی خویشتن؛ نویسنده رولو می؛ ترجمه: سیدمهدی ثریا؛ چاپ: سوم - 1392؛ انتشارات: دانژه. 

BookandThinking@

۹۷/۱۰/۰۲
Hamed Heidary Tabar

نظرات  (۱)

دوس دارم این کتابو بخونم.
وقت کردی بهم سر بزن.
پاسخ:
سلام چطوری نویسنده؟
بهت سر زدم. و بیصدا در رفتم😂
موفق باشی
کاملش رو نوشته در کانال تلگرامم دارم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی