"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

هر چه بنویسم لاف و گزاف است. انسان بودنی ست که می شود ولی شدنی ست که می خواهد و لحظه ای که حرکت می کند و هنگامی که تحمل، می شود آنچه باید بشود...!

بایگانی
نویسندگان

قَضیِّهٔ بُتِّه قسمت پنجم و آخر

چهارشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۴ ق.ظ


مجموعه داستان علویه خانم و وِلِنگاری

داستان سوم قَضیِّهٔ بُتِّه

صادق خان هدایت

بخش نهم جزء پنجم و آخر


در این وقت تمام قبیلهٔ دست چپ با تبر و تیر هوراکشان از زیر بته ها در آمدند. همین که افراد قبیلهٔ دست راست دیدند هوا پس است، دمشان را روی کولشان گذاشتند، عدالت و آزادی و تمدنشان را برداشتند و سیخکی پی کارشان رفتند. ولی قبیلهٔ دست چپ مورخ شهیر خود را اول شمع آجین کردند و بعد با بنزین هواپیمائی بسیار اعلا او را آتش زدند تا دیگر کسی بخیال نیفتد که برایشان تاریخ بنویسد. بعد هم در نقطهٔ متقاطرهٔ نشیمنگاه بابا آدم اقامت گزیدند و مشغول ادامه به زندگی شدند. 

همان طوری که آنها به مرادشان رسیدند، شما هم به مرادتان برسید! ص84


علویه خانم و وِلِنگاری؛ صادق هدایت؛ چاپ چهارم _ تهران 1342؛ انتشارات امیرکبیر.

۹۷/۰۹/۲۱
Hamed Heidary Tabar

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی