"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

هر چه بنویسم لاف و گزاف است. انسان بودنی ست که می شود ولی شدنی ست که می خواهد و لحظه ای که حرکت می کند و هنگامی که تحمل، می شود آنچه باید بشود...!

بایگانی
نویسندگان

پیشوا و قائد غول بی شاخ و دم

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۴۶ ب.ظ


مجموعه داستان علویه خانم و وِلِنگاری

داستان پنجم قضیهٔ نمک ترکی

صادق خان هدایت

بخش یازدهم قسمت دوم


در قبیلهٔ نیست در جهان خانم که هنوز تا حدی ماتریارکال مانده و کیا بیا زن بود، برهکس قبیلهٔ خیک تیر خورده که فی المجلس بادش در رفته بود و تقریباً صدی پنجاه Patriarchol شده بود، انقلاباتی رخ داد و یکی از آدم - میمونهای نر موسوم به غول بی شاخ و دم کم کم اختیارات را از دست زنها در آورد و برای سرگرمی و دلخوشکنک آنها فالگیر و جامزن و درخت مراد و از اینجور چیزها برایشان علم کرد و کنفرانسهائی راجع به فشار قبر و روز پنجاه هزار سال و عذاب دوزخ برایشان ترتیب داد، و همچنین برای استفادهٔ عموم جلسات پرورش افکار بر پا کردن و چون هنوز رادیو و میکروفون و آمپلیفیکاتور پا به عرصهٔ وجود نگذاشته بود، مأمورین قلچماقی که سر نترس داشتند، هر روز صبح سحر بجای نماز، مردم را با شلاق و پس گردنی در میدانهای عمومی جمع میکردند و متخصص اخلاق جملات حکیمانهٔ زیر را می خواند و همه مجبور بودند بصدای آن را تکرار کنند: 

《ما دیگر ملولی نیستیم و آدم هستیم - ما پیر روزگار را که در آسمانهاست می پرستیم - ما ریش سفیدان قبیله را محترم میشماریم - ما حرف پیر و پاتالها را آویزهٔ گوشمان میکنیم - ما مرده ها را نیایش میکنیم - ما گوسالهٔ سامری را ستایش میکنیم - ما پیشوا و قائد محترم خودمان غول بیشاخ و دم که نماینده پیر روزگار است میپرستیم - ما از دولت سر قائد عظیم الشأنمان ترقیات روزافزون کردیم - اگر ما راه میرویم، چیز میخوریم و تولید مثل میکنیم از ارادهٔ اوست - ما غول بی شاخ و دم را میپرستیم - اگر گنبد آسمان روی سر ما پائین نمی آید، اگر باران میبارد، اگر گندم میروید برای خاطر او و به امر اوست - ما از خشم غول بی شاخ و دم میهراسیم - ما از عذاب دوزخ میترسیم - ما جادوگر و جامزن قبیله را محترم میشماریم - ما نگاه بد به زن بابایمان نمیکنیم - ما توسری خور و فرمانبردار هستیم - بطور کلی ما Robot هستیم -جوانها باید کار بکنند و بدهند پیرها بخورند - پاداش ما را پیر روزگار که در آسمان هاست خواهد داد - این دنیا دمدمی و گذرنده است - آن دنیا همیشگی است - توی پیشانی ما نوشته که باید دسترنج خودمان را به حضرت غول بی شاخ و دم تقدیم کنیم - تا او بخورد و خوشگذرانی بکند - او عادل و کریم است - او ستون دنیا و عقبی است - ما باید رضایت خاطر گردن کلفتها و قلدران خودمان را فراهم بیاوریم - ما مطیع و منقاد هستیم - اراده آنها ارادهٔ آسمان است - ما جان و مال و عرض و ناموس خودمان را کور کورانه در طَبَق اخلاص میگذاریم و فدای منافع غول و بی شاخ و دم میکنیم - ما گوسفندان غول بی شاخ و دم هستیم که هم در عروسی و هم در عزای او باید کشته بشویم - این را توی پیشانی ما نوشته اند و از بزرگترین افتخارات 

ماست! - مقدر است که آنها از سیری بترکند و ما از گشنگی، زنده باد مرده های قوم ما ! - ما برای خاطر مرده ها زنده هستیم - ما خوش گریه هستیم و گریه بر هر درد بی درمان دواست! - ما از غضب مرده ها میترسیم - ما مردار پرستیم - اجی مجی لاترجی!》صص145,147


علویه خانم و وِلِنگاری؛ صادق هدایت؛ چاپ چهارم _ تهران 1342؛ انتشارات امیرکبیر. 

۹۷/۱۰/۱۶
Hamed Heidary Tabar

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی