مجموعه داستان علویه خانم و وِلِنگاری
داستان پنجم قضیهٔ نمک ترکی
صادق خان هدایت
بخش یازدهم قسمت دوم
در قبیلهٔ نیست در جهان خانم که هنوز تا حدی ماتریارکال مانده و کیا بیا زن بود، برهکس قبیلهٔ خیک تیر خورده که فی المجلس بادش در رفته بود و تقریباً صدی پنجاه Patriarchol شده بود، انقلاباتی رخ داد و یکی از آدم - میمونهای نر موسوم به غول بی شاخ و دم کم کم اختیارات را از دست زنها در آورد و برای سرگرمی و دلخوشکنک آنها فالگیر و جامزن و درخت مراد و از اینجور چیزها برایشان علم کرد و کنفرانسهائی راجع به فشار قبر و روز پنجاه هزار سال و عذاب دوزخ برایشان ترتیب داد، و همچنین برای استفادهٔ عموم جلسات پرورش افکار بر پا کردن و چون هنوز رادیو و میکروفون و آمپلیفیکاتور پا به عرصهٔ وجود نگذاشته بود، مأمورین قلچماقی که سر نترس داشتند، هر روز صبح سحر بجای نماز، مردم را با شلاق و پس گردنی در میدانهای عمومی جمع میکردند و متخصص اخلاق جملات حکیمانهٔ زیر را می خواند و همه مجبور بودند بصدای آن را تکرار کنند:
《ما دیگر ملولی نیستیم و آدم هستیم - ما پیر روزگار را که در آسمانهاست می پرستیم - ما ریش سفیدان قبیله را محترم میشماریم - ما حرف پیر و پاتالها را آویزهٔ گوشمان میکنیم - ما مرده ها را نیایش میکنیم - ما گوسالهٔ سامری را ستایش میکنیم - ما پیشوا و قائد محترم خودمان غول بیشاخ و دم که نماینده پیر روزگار است میپرستیم - ما از دولت سر قائد عظیم الشأنمان ترقیات روزافزون کردیم - اگر ما راه میرویم، چیز میخوریم و تولید مثل میکنیم از ارادهٔ اوست - ما غول بی شاخ و دم را میپرستیم - اگر گنبد آسمان روی سر ما پائین نمی آید، اگر باران میبارد، اگر گندم میروید برای خاطر او و به امر اوست - ما از خشم غول بی شاخ و دم میهراسیم - ما از عذاب دوزخ میترسیم - ما جادوگر و جامزن قبیله را محترم میشماریم - ما نگاه بد به زن بابایمان نمیکنیم - ما توسری خور و فرمانبردار هستیم - بطور کلی ما Robot هستیم -جوانها باید کار بکنند و بدهند پیرها بخورند - پاداش ما را پیر روزگار که در آسمان هاست خواهد داد - این دنیا دمدمی و گذرنده است - آن دنیا همیشگی است - توی پیشانی ما نوشته که باید دسترنج خودمان را به حضرت غول بی شاخ و دم تقدیم کنیم - تا او بخورد و خوشگذرانی بکند - او عادل و کریم است - او ستون دنیا و عقبی است - ما باید رضایت خاطر گردن کلفتها و قلدران خودمان را فراهم بیاوریم - ما مطیع و منقاد هستیم - اراده آنها ارادهٔ آسمان است - ما جان و مال و عرض و ناموس خودمان را کور کورانه در طَبَق اخلاص میگذاریم و فدای منافع غول و بی شاخ و دم میکنیم - ما گوسفندان غول بی شاخ و دم هستیم که هم در عروسی و هم در عزای او باید کشته بشویم - این را توی پیشانی ما نوشته اند و از بزرگترین افتخارات
ماست! - مقدر است که آنها از سیری بترکند و ما از گشنگی، زنده باد مرده های قوم ما ! - ما برای خاطر مرده ها زنده هستیم - ما خوش گریه هستیم و گریه بر هر درد بی درمان دواست! - ما از غضب مرده ها میترسیم - ما مردار پرستیم - اجی مجی لاترجی!》صص145,147
علویه خانم و وِلِنگاری؛ صادق هدایت؛ چاپ چهارم _ تهران 1342؛ انتشارات امیرکبیر.