"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

هر چه بنویسم لاف و گزاف است. انسان بودنی ست که می شود ولی شدنی ست که می خواهد و لحظه ای که حرکت می کند و هنگامی که تحمل، می شود آنچه باید بشود...!

بایگانی
نویسندگان

بدترین شکنجه،آزادی و استقلال

دوشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱ ق.ظ
بدترین شکنجه برای انسان این است که از فساد همه چیز آگاه باشد و بر اصلاح هیچ چیز قادر نباشد... هرودت
کانال دانش سیاست

راه دانستن منفتح است ولی راه توانستن به وحشت و بن بست، نکبت ختم شده است. می دانیم که فساد و مفسد بیشمار است  و هیچ کشوری چون این کشور و در این 4 دهه فسادخیز و مفسدساز و خردبیز و نخبه ستیز نبوده است. ولیکن تزویر و ترور را نمی توان اصلاح کرد. از اونجا که به درستی مینگریم اینها کار خدا نیست، و اعمال بشری است، بیشتر عذاب می کشیم. فسادی سرشار، مفسدان بیشمار، تماشاچیانی  بی حرکت. 
تردید نباید کرد هر کسی که مشتاق و مایل به اصلاح امور است، پای خودش مستقیم یا غیرمستقیم گیر است. یا عذاب می کشد یا عذاب دهنده ای را می بیند که بیم اصطکاکش با او می رود. از آنرو عالی ترین اندیشه برای زیستنی در خور یقین کردن به "صحت" جامعه ای است که در آن می زییم. 
انسان آزادی را دوست ندارد که محتاج آن است مانند اکسیژن، امنیت لازمه آرامش، رفاه بستر پیشرفت است. همه ی اینها و بعلاوه اینها از مردم گرفته شده و بجای آن مشتی ماه نحس و گریه آلود و پرعزا به او داده شده است اگر نه حقش باشد و نه انتخابش، معنای انفعالش چیست؟
اعضای جامعه از هم اثر می گیرند. تغییراتش همگانی است. راه تغییر دادن جامعه تغییر بازیگران یا هنرمندان بلکل در عرصه های دیگر هنر نیست. چون در دیکاتوری ها مردم از ولی نعمت های خود الگوبرداری می کنند. و بعبارتی انسانی که در یک دیکتاتوری مفسد ( البته همه دیکتاتوری ها مفسدند منتها با درحات متفاوت ) زندگی می کند به دلایل مختلف لبریز شدن و به ستوه آمدن و تفکر نورزیدن، کسی را برتر و قدرتمندتر می داند که: به او غذا بدهد! جیره خوارش باشد! 
جامعه مانند کودک است. اگر اجازه هر کاری را به او ندهی چشم و گوش بسته خواهد بود و بدتر از همه آویزان. آویزانی دردی مهلک است. دردی که درد می زاید. مرضی مرض فزاست. سرطانی سرطان انگیز. جامعه ای که باز نباشد و بسته باشد، آنکه می بندد حربه کاری بدنیت و آنانکه اعتراضی نمی کنند، کودکانی نادانند. اگر نادان نیستند، حتما مادون انسانند که اتکای به خویشتن، آزادی و استقلال را به زیستی مزورانه و دزدکی و مسئولیت گریزانه ترجیح می دهند. 
از اواخر قاجاریه، از نهضت تنباکو و قرادادهای ننگین - ایرانیان مادام بر علیه رژیم ارباب و رعیت شوریده اند. آقا من آقابالاسر نمی خواهم! در آن روزگاران تا این لحظه بیش از یکصد سال می گذرد. این جنبش دمکراسی خواه، آزادی خواه که پدر نمی خواد و شازده نمی پذیرد و ولی نعمت بر نمی تابد بخاطر وجود دول استعمارگر نتیجه ای رهایی بخش نداده. اگر این دمکراسی حداکثری، آزادی، خواست اکثریت باشد: طرف برای نان نمی رود کشته بشود که وسیله ای برای تبلیغات دکان بقالی این زنده ستیزان بگردد. تا شاه بود ناله بود تا ملا هست ناله میماند. ما ناچاریم چون یک کودک یتیم رشد کنیم، بزرگ بشویم و بدانیم بدون پدری غاصب و جلاد و دو رو و دروغگو، هم می توان زیست. 
در کشورهای دمکراتیک چون مردم در عین و عمل با معجزه ای بنام خود رو به رو می شوند، و می بینند غول چراغ جادو خودشان هستند، الگوها کم و متفاوت است و شخصیت های سیاسی هم نیستند. از خوبی های استقلال و آزادی هر چه بگوییم کم است چون همه ی مفاسد و مصالح به نبود دو امر بنیادین آزادی و استقلال ختم می شود. 

زنده باد آزادی ننگ باد اسارت
پاینده دمکراسی حداکثری
۹۷/۰۷/۰۹
Hamed Heidary Tabar

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی