علیخانی و قاسمی نژاد دو شیر زن دنیای منافع
علیخانی در مناظره با قاسمی نژاد می گوید: اگر آمریکا می تواند سپاه را تحریم کند، چرا مردم را زیر فشار نگه می دارد.
قاسمی نژاد می گوید: شاه فقید.
علیخانی می گوید: خودتم می دانی دیکتاتور بود.
قاسمی نژاد سکوت می کند، چون کیان رضا پهلوی برای سلطنت آینده و پست های کلیدی خودش برای لحظه ای می پرد.
تحلیل گری که برای واقعیت حرف نمی زند، نمی تواند محل اعتنا باشد. منتها بخت و اقبال با عده ای یار است تا بجهت لجن پراکنی برای قشری و فرقه ای پول بجیب بزنن و تا نفس می کشند، خوش زندگی کنند. اما این قسمت حسرت برانگیز ماجرا بود. قسمت تاسف برانگیزش: باور و طرفداری مردمی از راویان منفعت طلب است. این نوع تحلیگران که باید گفت تحریفگران، نمونه زنده از روده و تناسل و توحش اند. خدا رحمت کند داروین را.
علیخانی نمی خواهد مردم بیشتر صدمه ببیند. تا همین اکنونم این مردم آتش به خرمنش افتاده. اما قاسمی نژاد می گوید: تو سرباز خامنه ای هستی!
چند روز پیش اتفاقی به سایت استاد علیخانی رفتم، فیلتر نبود. به بی بی سی رفتم، فیلتر نبود، به دویچه رفتم: فیلتر بود، به آمدنیوز، مجاهدین و آواتودی رفتم با فیلترشکن هم بزور باز شد، اما وقتی رادیو فردا رفتم، باز بود. فکر کنم علت الاهی باشد نه جارچی خامنه ای مصون از فیلتر است. در جواب چنین چیزی می گویند: محتوای سایت ها بر جامعه تاثیر فسادانگیز می گذارد. سلاخ دو رو، می داند نهایت لجن است ولی می گوید. می گوید: عکس ممه اونجاست و اینجا نیست. اما همین شخص نسبت به استثمار کارگران توسط کارفرمایان و خودش، بیکاری گسترده، فقر و بینوایی، تجرد 14 میلیون بالای 40 سال، و .... نظرات نجومی دارد مانند ثروتش تا فهم ما به آن نرسد. خدا اشک می ریزد این دو روی دروغگوی منافق نقش دایه دلسوزتر از مادر بازی می کند. و حامیان اینها که نه من بلکه میلیونها نفر را برای خاطر خودشان نادیده می گیرند، در بهترین جای دنیا زندگی می کنند و توانایی و تمکین مالی دارند و برخوردار از هر چیزی، آیا او انسان است؟!
من معتقد نیستم حق و باطل یا خیرو نیکی و یا بدو بدتر وجود دارد. این هم اعتقاد نیست، برداشت است. و چون برداشت است به کشاورزش منوط است که هر دفعه محصول خوب بکار و خوب آب بدهد. پس توده ها باید قوی شوند. توده باید در نهایت اشتغال کتاب های آگاه کننده و مفید و پیوسته بخواند. توده ناگزیر است با سلاح خرد در مقابل اسطبل حکومتیان بایستد. یا دانا می شویم و مقابل جهالت های 200 ساله خود و تعویض شاه با شاه می ایستیم، یا پیوسته باید پشت بامی برای خودکشی پیدا کنیم.
آقا یکمشت دل و روده نمی تواند سر و سامان بگیرد. باید خورد و در مغز هضم کرد. در اینصورت زیست آگاهانه همه چیز را کنترل می کند و زیر رصدش هست و از پیوستن صرفا به تناسل و تفرج یا خود کتاب می پرهیزید. هر چیزی مادیت و معنویت را به حد انجام می دهد نه نسبت به لذت که به سیاست، بیطرف هیچ نیست نقش تعیین کننده دارد. انتخاب فرد نماینده را با دو ماه مطالعه سابقه اش رد یا پذیرش می کند، نه شب انتصابات. دانا برای هر چیزی وقت دارد. چون جامعه ای و کشوری می سازد که در هیچ ضلعی از اضلاع آن، حرص نیست. باشد، عاقلانه است نه جاهلانه. جاهل به هر وجهی ز وجوه، مخرب است.
در ادامه: بر اساس معیاری از اریک برن می توان گفت: سربازان، سربازان را خوب می شناسند. او سرباز شاه فقید قبلی بود و این سرباز شاه فقید فعلیست. جالب است، در پستی نوشتم تا بند نافی باشیم نمی توانیم حسن و قبح مادر را ببینیم. حال این مدل کوری، علت پول بسیار است. کشورهای غربی یا کشورهای شرقی، نه دیگر؛ علت پست فطرتی و حزب پول و شهوت بودن، بقول ماکیال درون خود آدمی است که انسان بذات فاسد و غدار است. نباید گفت در سیستمی که خدای یکتایش پول بوده، پولی شده که پولی بوده است!
در دنیای قدیم خدایان بسیار بودند. نام این خدایان الاهه بود. من الهه را الاهه می نویسم. حتی را حتا. منتهی را منتها. داشتم می گفتم، هر کدام از این خدایان کاربردی و شرافتی داشتن. یکی خدای گندمکاری بود، یکی خدای شهوترانی، یکی میگساری، یکی توالید نسل، یکی مسئول غضب و ... یک بار دیگه هم گفتم ولی نه در وبلاگ، دین و الاهه ها رفتار روزمره هستن و نیچه به دقت به امور ناخودآگاه پرداخته و مچ خود ( انسان - نیچه نماینده نوع خود است ) را می گیرد و می گوید: شیطان رذالت آدمی است؛ با این حساب نیکی ها هم خداست. حال در هسته رذالت و نیکی توجه کنیم از شناخت جنس آنها به شناخت دقیق تر جنس خود در بستر روانشناختی و هستی شناختی پی میبریم.
فیلمی در sat 7 pars دیدم درباره جنگ دوم جهانی، آدلف هیتلر. وقتی به لهستان یا صربستان حمله کردند و کشیش ها را تیرباران - از افسران بلندپایه ارتش نازی به یک کشیش - اسقف - جاثلیق - نمی دانم، او هم بلندپایه روحانی بود، گفت: خدای ما خدای عزت و افتخار است. و آن روحانی بلندپایه کلیسا نیز گفت: خدای ما، خدای محبت و مهربانی. آنچه با توجه به اینکه خوانده بودم، ابتدای پیدایش مزدا در ایران بود. دقیقا شبیه همین خدایان بود. دو قبیله نزاع کردند. و سخت از هم کشتند. یکی شد نور به معنی هدایت کننده و بی آزار و یا روشن کننده واقعیت و دیگری تاریکی. این خدایان بی افتخار، بیشمار و متفاوت هدفشان یک چیز است: تفوق انسان بر انسان. آلفرد آدلر این مسئله را نخست برتری انسان بر انسان و در نهایت کمال دانست. در صورتی که من به هدف پذیرش دنبال کمال هستم. اگر پذیرش و توجه شرطی نباشد - کسی - کسی - را نمی کشد. همه از ترس به راه هایی آویخته ایم و در آن بشدت در حال قوی شدنیم. من برای خوردن و شهوت طالب موفقیتم. برای همین هم می خوانم تا سهم من از نفع و لذت در هستی ربوده نشود و یا اگر شد که شد، بدانم.
در نهایت کشیش تیرباران شد و چنانچه می دانید، نازی مشخص و معین آلمانی هم از بین رفت! یک بار دیگر نوشتم که عشق پوشش شهوت، علم پوشش نکبت، و هر چیزی که اسم و رسمی دارد برای انسانهای ستمدید و رنج کشیده ( آدم مرفه چه احتیاجی به دانستن دارد؟ )، پوششی برای فرار از دست بدبختی های متعدد است. یکی از فقر به ثروت و دیگری از وحشت واقعیت به آرامش دروغ پناه می برد. آلمانی های به قدرت تکیه داشتن. قدرتی که خون می ریزد. امریکایی ها پوششان ثروت است. هنوز هم هستند کسانی که از پوشش دینی استفاده می کنند.
یکی بخاطر لب و لوچه بدش به ادا در آوردن پناه میبرد. مکانیسم های دفاعی هر کس در خور آن چیزیست که از آن می ترسد. می نویسم که آشفته ام. ثبت شود، بدانم همه بدبختن حتا خوشبخت ها بدبختن. بزیر نمی کشانم ( نمی توانم ) اما می خواهم نتیجه ای متفاوت بگیرم.
کشیش خدایش مهربانی بود: کشته شد
نازی خدایش عزت و افتخار بود: کشته شد
امریکایی خدایش پول است: کشته می شود
آخوند خدایش مذهب است: کشته می شود
قانون هستی چه قانون باشد چه قانون خواندگی پایان همه با تکیه بر هر چیزی برای فرار از واقعیت نیستی، ممکن نیست. پس خوش باش و بگذار خوش باشند.