انسان و نام خودخوانده اش
اگر تعریفات منسوبی از حیات برداشته شود، مابقی تعریفات ریزش خواهد کرد. در صورتی انسان، انسان باشد، پس تضاد و جدال هست. سر بریدن مرغ جنایت و ... و چنانچه انسان از این نقاب مصنوعی جدا بشه و موجودی متحرک جزو موجودات باشد، همچنانکه پیش تر گفتم عملش هیچ معنایی نخواهد داشت. وقتی انسان باشد با خودش در تضاد است. نه، چون متضاد است به پوشش انسان بودن برای انجام دادن و انجام ندادن محتاج است. چنانچه انسان خلع مسئولیت شوید و این خرقه ی سالوس ( انسان بودن نه موجود زنده ) را رها کند، رفع تکلیف از بود و نبود کرده. پس انسان بودن مانند عالم و جاهل بودن ریشه در سرشت ما دارد. بجهت اینکه حیوانیم و حیوان در وحش است و برتری، این پوشش ها به اقتضای احتیاج ساخته شده اند. بطور مثال انسان و حیوان! یعنی یکی نیستنند!
تعریفات دروغین این موجود متحرک دو پا را چنان فریفته که برای همه چیز قانون می تراشد و تعیین تکلیف می کند. حالا اگر به مقام یک خرگوش متنزل شود، باز جدال و مناقشه در سطح کلان و کلی خواهد داشت؟
مثلا شیر، شی نیست. چون خودش برای خودش هویت قائل نیست، پیش از اینکه شیر باشد، موجود زنده است. انسان برای این انسان نیست، چون برای خودش نام گذاشت، خوب و بد آفرید، گناه و ثواب خلق کرد، رحم و جنایت را ساخت. بنایراین انسان این دردسرها نمی تواند بزید. چون در کف جنگل سقوط می کند. باید بکوشد این تمایز را حفظ کند و پیوسته برای جانداران هستی، دایه دلسوزتر از مادر باشد. یکی مامور حفظ حیوانات کند و یکی را هم مامور انقراض شان.