"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

"قلم توتم من است"

نوشتن آرامم می کند، با نوشتن می توانم ناگفته های بسیاری با خودم در میان بگذارم

هر چه بنویسم لاف و گزاف است. انسان بودنی ست که می شود ولی شدنی ست که می خواهد و لحظه ای که حرکت می کند و هنگامی که تحمل، می شود آنچه باید بشود...!

بایگانی
نویسندگان

قماش قلدرپرست

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۴۵ ق.ظ

می خواستم درباره حکایتی از مقتول سعیدی سیرجانی از کتاب در آستین مرقع، حکایت مشتی غلوم لعنتی رو بنویسم. حکایتی بر تشبیه و تمثیل برای مطابق افرادی که پرستنده به دنیا نمی آیند. مشتی غلوم دل پر کینه و نفرتی داشتی. یازده ماه از سال را در حال غصه خوردن بود. ماه محرم و ایام عزاداری فرصت خوبی برای تخلیه کردن بود. وقتی هم مردم غرق شور بود فحش عالم و آدم را سر داد و مردم فقط میگفتن لعنت. میگن بر گور پدرتان و مردم میگفتن: لعنت. البته سعیدی می خواد بگه آخوند شعور شما را میستاید و با شور شما هر بلایی سرتان می آورد. 

دختری دیدم در مقابل بارگاه کوروش خم شد و مردمی در قبال اعراب سر خم می کنم و آهن و خشت می پرستن. مگر میشه دلی سرشار از لجن نداشته باشن؟ مشتی غلوم در لباس مذهب به هدف خود می رسید و آیا اینها هم در لباس باستان گرایی، شخص یا دین، سعی در تخلیه مصائب رنگارنگ خود ندارند؟ بی تردید همینطور است. پر دوز و کلک ترین که صیدهای خوبی برای اتاق های روانکاوی هستن همین قماش قلدرپرستن! 

خواب و دل درد

دیگه ازین بهتر چی میشه. 

۹۷/۰۷/۲۳
Hamed Heidary Tabar

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی