انسان مولود اندیشه و کلمه و تکرار آنهاست
بودا می گوید همانی که فکر می کنیم خواهیم شد. اما من را هم اضافه کنم: هرچه را که تکرار کنیم، همان خواهیم شد. ارسطو؛ انسان عادت است.
دیشب درباره حسین شریعتمداری سخن گفتم شایدم پریشب. با لقب و پیشه ای که به آن متصف است نامی از او نمی برم. بخاطر اینکه عزیز کرده ولی امر مسلمین جهان است. و من دانشگاهی ام نه کماندو که با علی خامنه ای و رنجرهاش در بیفتم. حجت الاسلامی از صحابی این فرد اطلاعاتی منتشر کرده بود. به اینکه کلامم تصدیق شد حرفی نیست. به یک نکته دیگر نظر دارم اشاره کنم!
شیخ حافظ می گوید:
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
این فقط قسمتی از راه رفته بسوی روانشناسی مثبت نگر و مثبت گراست. من تقریبا هر چیزی را با جبر می آمیزم. چون پای خودم وسط است. مثلا دانش داری جبر است. اکنون و اینجا می خواهم بگویم: 《مثبت بینی》 هم جبر است. برای عمر کوتاه و گذرانی که سوارش عنان گسسته می دواند و اشکی که از فراق چون چو سیل می چکد و کس را یارای عتاب و خطاب آن نیست.
دنیای ما کوچک و عمر ما محدود و زندگی ما کمتر از یک پلک با مرگ فاصله دارد. اما قدرت های بازدارنده در ما چنان قوی، و سترگ اند که مانع از فهم و ادراک می شود. از زرتشت تا اشو موفق نشدند. البته منظورم این است که اکثریت به رستگاری نرسیده اند و دوالپای حرص و کوری آنها را بلعید و آن بلعیدگانی که نابینا و ناقص بودند دیگران را بلعیدند. انسانها همه ناقص اند. ناقصی که نمی آزرد و ناقصی که می آزرد. نوع برداشت ما از نقص است که منجر به کنش و رفتار می شود. من با تمام بدبختی دزد نمی شوم، آدم نمی کشم. دلیل ضعف روانی یا جسمی نیست. من عاشق زندگی ام و زنده. نه زندگی را می گیریم نه زنده بودن را.
برداشت من و تجربت من از کلام شیخ حافظ این است که روی معایب تکیه نکنم ( شما خود دانید ) تا تکرار این نگون بختی جزوی از من نگردد. اگر من روی بدیها سویچ کنم آن را تکرار کرده ام. اگر به مدت زیادی به مغاک بنگری در خواهی یافت که مغاک به تو می نگرد. به همین مضمون نیچه می گوید.
روزی کلیپی در فضای تلگرام عین نذری همراه با سوز و تأسف دست بدست شد. دیدم پسربچه اصفهانی دختربچه ای را در فاضلاب شهری انداخت و نهنبنی بر رویش که نگریزد. تأثیرش چنان بود که همان شب این بلا را سر یکی از سگهایم آوردم ( بچه انسان را با بچه حیوان یکی نکردم نفس عمل جنایت مرادم هست). هم مغاک بود و هم جانداری که بشود این حس ضد حیات را ارضاء کرد. بخیر گذشت و جاییش نشکست و نمرد. اما بسیار ترسیدم. خیلی ترسیدم. تند تند سیگار کشیدم. تا بحال ندیده بودم که چقدر پست فطرتم.
حیوانات همدیگر را می درند ولی عذاب وجدان هم ندارند. از شناخت خود پنهانشان که همان خود عیانشان است نمی ترسند. ما خواستیم متفاوت باشیم. و این متفاوت بودن صرفا با ظاهرسازی میسر نمی شود. ما باید درونی تفاوت مند داشته باشیم. در آنصورت می توانیم نزاع حیوانات را هم بکاهیم و بجای قلدری و چپاول محیط زیستمان را بشناسیم و اگر شد رو به بهتری ببریم.
سویچ کردن روی شرارت شرور می زاید کاری که جمهوری اسلامی از طریق تلویزیون انجام داد. فاسد کردن ذهن و فکر توده ها. از دل این توده درونی فاسد و برونی ایمانی بیرون آمد. افرادی که جمیع اضداد اند. انسانهایی که کنج دلشان یک فرشته کوچولو و زیبا نشسته و ترسیده و گرد و غبار شیطان نقاب دار، دگماتیزم جهل و جنایت بر آن نشسته.
مثبت نگری یعنی معایب را تا زمانی که به تو ارتباطی ندارد حتا در کمال ادب و انصاف نقد هم نکنی ولی اگر کردی منصفانه نقد کنی و نقاط مثبت را تحسین و بر ضرورتشان برای حیات، حال و آینده بشر تاکید بورزی.
ضرورت آلودگی و پاکی خود در میان است. ما در ملاحظه دیگران باز حریم نگه دار خودیم. این است که هر چه کنیم با خود کنیم.