من خودم متهمم
انسانهای بیشماری وجود دارد که با کوشش های عبث و بی نتیجه قصد همرنگی محیط با خود را دارند. این تلاش ها به سر انجام نخواهد رسید. آنچه سرانجام می گیرد، اصلاح خود است. من به دیوان انسانها نگاه می کنم وقتی به گذشته خودم می نگرم، می بینم با قهر و آشتی عزم اصلاح جهان را داشته ام در صورتی که خودم از اصلاح خودم و یک نفر بعنوان دوست یا خویشاوندم درمانده بودم. با این مقدار حرارت من نشان نمی دادم که صاحب خبرم. بل بیقراری و آشفتگی ام را نشان می دادم. آنچه درونم را جویده و گوشه گیر در جمعم ساخته بود. وقتی نیازها و ضدنیازها، صدمه و نرسیدن ها بدون شناخت دقیق منشأ آنها؛ به آدم روی می آورد، درست و نادرست را بهم می آمیزیم. مسئله، خود، خانواده، جامعه یا حکومت را مقصر دانستن. شاید اثری که نیاکان در زندگی ما داشته باشند بیش از همزیستان اکنون و اینجا باشد. واقعیت با حواس جمع می آید با انصاف با کنار زدن همه مصائب هایی خون و آب را بهم آمیخته اند. سخت است در عمق ترس و در چنبر تشویش، نقص و نیاز فریاد بیاوری: 《من خودم متهمم》
پیوسته این منم که انتخاب می کنم و آنچه می ریزد یا روید یا می خیزد یا می ستیزد؛ نتیجه انتخاب های من است.