در جستجوی خود
در جستجوی خود
من در زندگی رسالتی جز شناخت خودم ندارم، تا می توانم باید ناز خودم را بکشم. این صرفا یک بعد مسئله است. باید تمامی ورودی ها و منافذ را باز گذاشت و زیر لگد کلام و نگاه اجتماع له و لورده شد تا بتوان بشناخت خویش رسید. یونانیان باستان معتقد بودند که راه حل مسئله در خود مسئله مستتر است. بنابراین جایی دور مانند تاریخ یا آینده یا غیر نباید رفت. آنچه که به حل مسئله شناخت امداد می بخشد، کشش ها و گرایش ها، ناگفته و درون گفته هاست. همانطور که فروید گفته ما آنچه هستیم را بیان نمی کنیم. اما آنچه روشن است ما آنچه هستیم را در آنچه نیستیم فریاد بر می آوریم. نکته اصلی و اساسی و کلیدی همین جاست. چه نمی خواهم و چه را نفی و نکوهش می کنم. تسلیم چه می شوم و از چه می گریزم؟ میزان خودپسندی، مهرطلبی، تاییدطلبی، حقارت، ناپذیرفتنی بودن و عمده ای از مسائلی و رنج هایی که ما را به خود راهبر می کند در زندگی روزمره اتفاق می افتد.
در صورتی که هدف ما روشن باشد، یعنی شناخت خود بعنوان یک گونه پویا در هستی، این آزمایش ترسناک سخت نخواهد بود. زیرا آنچه بیش از این آزمایش هولناک، سخت تر است زیستن با تضادی و دو گانگی یی بنام پنداره استحقاق خود از خود و برخوردی که دیگران با ما ارمغان می دارند. دیر جنبیدن ما یا بسر بزنگاه جنبیدن، نیز ریشه در احساس شناخت ما از خودمان دارد.