رابطه آزادی فردی، نفرت و استبداد
غالبا اشخاصی که در کودکی بخش زیادی از آزادیهای فردی خود را از دست داده و قدرت تثبیت آن را نداشته اند و در نتیجه از بعضی از حقوق انسانی محروم مانده اند در ظاهر بنظر می رسد که موقعیت و وضع حال خود را پذیرفته و تسلیم شده و خود را با آن "ناسازگار" کرده اند. با کمی دقت در حال و وضع این افراد احساس خواهیم کرد که جای خالی آزادی در شخصیت آنان را نفرت و خشم نسبت به کسانی که آزادیشان را سلب کرده اند پر کرده و معمولا مقدار این خشم و نفرت با مقداری که فکر می کنند حقوق انسانیشان پایمال شده است تناسب دارد. ص169
پ.ن: با دوستانی بس محترم بحثی شد. من اسناد مکتوب ناخوانده بسیار داشتم اما حس بحث و حدل نبود و این کار را بیهوده دانستم. در نظر من نه که در نگاه افراد رشدیافته، شاه و شیخ جانکاهن و جایگاهی ندارند. من از جناب بهرام مشیری نقل قول کردم و هم گپی ما معروض داشتند که آقای مشیری "مصدقی" هستند. اون زمان دریافتم که بالغه هایی که کودکی بد و وحشتناکی داشتند، خودخواه، بدبین و بدکیش می شوند و حسود. چنانچه خواسته باشید فرع و اصل آنچنان واکنشی که مشیری را حزب نفع می دانست نه یک دموکرات مردم خواه، درون متلاطمش بود. نفرت لبریز او جایی غیر این باقی نمی گذارد که در جهان هر کسی جانب کسی دیگر را بگیرد، صرفا بخاطر شخص خودش است. فرد نادوست داشتنی، طرد شد، کودکی که با قید و بند و کمترین آزادی و مهربانی بزرگ شده، باور نمی کند و نمی تواند هم باور کند که آدمها می توانند برای حال هم بکوشند بل هر چیزی شخصی و انفرادی و در حول محور خویشتن می بیند.
کتاب: انسان در جستجوی خویشتن؛ نویسنده رولو می؛ ترجمه: سیدمهدی ثریا؛ چاپ: سوم - 1392؛ انتشارات: دانژه.